دلتنگی مرا به تماشا گذاشته ست
اشکی که روی گونه من پا گذاشته ست
همزاد با تمامی تنهایی من است
مردی که سر به دامن سحرا گذاشته ست
این کیست این که غربت چشمان خویش را
در کوله بار خستگی ام جا گذاشته ست
این کیست این که اینهمه دلهای تشنه را
در خشک سال عاطفه تنها گذاشته ست
خورشید چشم اوست که هر روز هفته را
چشم انتظار مشرق فردا گذاشته ست
سعید بیابانکی